برتری اسلام در توحید
♻️ برتری اسلام در #توحید (سیر معنوی اسلام)
🔰 علامه طباطبایی (ره)
💠آفرینش خداى چنانکه زندگى مادى مخصوص را در دسترس نوع انسان قرار داده و همه را با تجهیزات مساوى تجهیز نموده و میان انسان و انسان فرق نگذاشته است، همچنین زندگى معنوى را که پس از پرده زندگى مادى است در دسترس همه قرار داده است، و چنانکه کمال زندگى مادى انسان در بروز و ظهور همه اعمال و آثار مثبت و منفى اوست که به وسیله بدن از وى صادر مىشود، همچنین کمال زندگى معنوى را نیز به همه اعمال و آثار مثبت و منفى وى بسط داده است.
💠اسلام نیز همآهنگ آفرینش زندگى معنوى را از آن همه افراد دانسته و میان هیچ طبقهاى فرق نگذاشته است، و هم زندگى معنوى را به همه شئون مثبت و منفى زندگى انسان بسط داده و انسان را به قید زندگى اجتماعى و فعالیت مثبت به سلوک راه معینى دعوت نموده است و در تعلیم این روش به اشاراتى که در لفافه بیانات عادى و عمومى خود آورده، دست زده است، زیرا بیانات لفظى ما هرچه باشد مولود افکار عمومى است که در زندگى اجتماعى مادى خود به منظور تفاهم از آنها استفاده کرده و اندیشهها و مفاهیم ذهنى خود را به وسیله آنها به همدیگر مىرسانیم. درکهاى ذوقى و شهودى که از اکسیر نایابتر است و در تاریخ انسانیت هیچگاه عمومیت پیدا نکرده، از این مرحله به کلى کنار است. کسى که مىخواهد معلومات این درک- درک ذوقى- را از راه دیگر- «اندیشه»- بیان کند، مانند کسى است که مىخواهد رنگهاى گوناگون را به نابیناى مادرزاد از راه گوش- «قوه سامعه»- بفهماند و کسى که معانى شهودى را به قالب الفاظ مىزند، درست مانند کسى است که آب را با غربال از جایى به جایى ببرد.
از اینجاست که اسلام دراین باره به همان اشارات و رموز دست زده و بدینوسیله از نتیجه زیانبخشى که دامنگیر دیگران شده، مَصون و محفوظ مانده است.
💠 ممکن است تصور شود دعوى ما که اسلام راه باطن را با اشارات و رموز بیان نموده است دعوى بىدلیلى است و در حقیقت سنگ به تاریکى انداختن است، ولى تأمل کافى در بیانات و تعلیمات اسلامى و سنجیدن آنها با حال شیفته و شوریده این طبقه، خلاف این تصور را به ثبوت رسانیده، مراحل کمالى را که رهروان این راه مىپیمایند سربسته و به نحو کلى نشان مىدهد، اگرچه براى درک حقیقى و تفصیلى آنها راهى جز ذوق نیست.
💠 این طبقه که با استعداد فطرى خود دلباخته جمال و کمال نامتناهى حق مىباشند، خدا را از راه مهر و محبت پرستش مىکنند، نه از راه امید ثواب یا ترس از عقاب، چه پرستش خدا به امید بهشت یا ترس از دوزخ، در حقیقت پرستش همان ثواب یا عقاب است، نه پرستش خداى.
💠بر اثر جاذبه مهر و محبت که دلهاى شیفتهشان را فراگرفته و به ویژه پس از شنیدن اینکه خداى متعال مىفرماید:«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» و صدها آیه دیگر که از یاد خدا سخن مىگوید، به هر سوى که برمىگردند و در هر حال که مىباشند به یاد خدا اشتغال دارند:«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» و وقتى که پیام محبوب خود را:«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ» ، «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» ، «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» مىشنوند مىفهمند که همه موجودات آینههایى هستند که هر کدام فراخور وجود خود جمال بىمثال حق را نشان مىدهند و جز این که آینه هستند، هیچگونه وجود و استقلالى از خود ندارند، از اینرو با چشم مهر و دلِجویا به هر چیز نگاه مىکنند و جز تماشاى جمال دوست منظورى ندارند.
💠 و وقتى که پیام دیگر خداى خود را:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» و «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» مىشنوند مىفهمند که به حسب آفرینش در میان چهار دیوار نفس خود محصورند و راهى به خداى خود جز راه نفس ندارند و هرچه را از این جهان پهناور ببینند یا بیابند در خود مىبینند و از خود مىیابند. در این مرحله است که انسان درمىیابد که از همهجا و همهچیز منقطع است و جز خودش و خدایش کسى نیست. چنین کسى اگر در میان صدها هزار هم باشد تنهاست و اگر دیگران وى را در میان جمع مىبینند، وى خود را در خلوتى خالى از اغیار مىبیند که جز خدا دیارى را راهى بدان جا نیست. آن وقت است که به خود و به همهچیز در خود نگاه مىکند و همانا خود را جز آینهاى که در آن جمال بىمثال حق هویداست چیزى نمىبیند، یعنى جز خدا ندارد.
💠وقتى که بدین ترتیب به یاد خدا پرداخت و با عبادتهاى مختلف و توجهات گوناگون که به وسیله آنها انجام مىگیرد، یاد خدا را در دل خود که از هرزهگردى پاک و تهى است تثبیت کرد، در صف اهل یقین قرار خواهد گرفت و وعده خدایى «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» در حق وى عملى خواهد شد. در این هنگام است که درهاى ملکوت آسمان و زمین بر وى باز شده، همه چیز را از آن حق و ملک طلق وى خواهد دید.
«وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»
💠نخست توحید افعالى برایش مکشوف شده، عیاناً مشاهده خواهد کرد خداست که جهان و هرچه را که در آن است مىگرداند و اسباب و عوامل بىشمار جهان آفرینش را که سرگرم فعالیتهاى گوناگون هستند و حرکتهاى آنها با صفتى که دارند (حرکتهاى اختیارى با صفت اختیار و حرکتهاى اضطرارى با همان صفت) همانا با دست تواناى وى در تابلوى آفرینش نقاشى مىشود. اگر علت است و اگر معلول است و اگر رابطه میان علت و معلول است، همه ساخته و پرداخته اوست. «وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
💠 سپس به کشف توحید اسمائى و صفاتى خواهد پرداخت و عیناً مشاهده خواهد کرد که صفت کمالى که در این جهان پهناور خودنمایى مىکند و هر جمال و جلالى که به چشم مىخورد از حیات و علم و قدرت و عزت و عظمت و غیر آنها لمعه و شعاعى است از منبع نور بىپایان حق که از دریچههاى گوناگون وجود اشیا با اختلافى که با همدیگر دارند، تابیده است:«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»
💠سپس در مرحله سوم مشاهده خواهد کرد که این همه صفات گوناگون جلوههایى هستند از ذاتى نامتناهى و در حقیقت همه عین هم و همه عین ذات مىباشند:«قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»
💠این است مراحل سهگانه توحید که نصیب رهروان راه حق مىشود و شیفتگان حق و حقیقت از ادیان و مذاهب مختلف که سر و کار با خدا دارند هنگام رهسپار شدن و پیمودن این راه آن را هدف نهایى خود قرار مىدهند، ولى اسلام براى ارتقاى رهروان تربیت شده خود اوجى بالاتر از اوجى که دیگران راه بردهاند کشف کرده و آن را هدف نهایى آنان قرار مىدهد، زیرا آنچه از متون برهمایى و بودایى و صابئى و مجوسى و مسیحى یا غیر آنها دستگیر مىشود همین اندازه است که صفت محدودیت را از حق سلب کرده، وى را حقیقتى نامتناهى و بالاتر از هر اسم و رسم بشناسند ولیکن اسلام عدم تناهى را (از آن جهت که صفت است و صفت هرچه باشد از تحدید موضوع خالى نخواهد بود) نیز به عنوان صفت نفى کرده، ذات مقدس را بالاتر از هر اسم و رسم و حتى بالاتر از این توصیف مىداند و این مرحله از توحید است که جز در آیین مقدس اسلام در جاى دیگر نمىتوان سراغ کرد.